دوستت دارم نه فکر کنم عاشقت شدم

خودت که گفتی از من بیشتر عاشق شدی...


امیدوارم راست بگی


هیچ؟

امشب ترنه رفت.

دفعه اول نیست که یکی میره اما این دفعه رفتن این یکی خیلی روی من تاثیر گذاشت.

اخه اون یک جورایی پل ارتباط بین من و کتی بود.

من و کتی دو تایی ادمهای کم حرفی هستیم. البته من بدتر از او هستم چون من به طرز خیلی خیلی بدی از کمبود روابط اجتماعیم رنج میبرم.


کاش چند تا دوست داشتم که باهاشون بیرون برم.


کاش میشد منم از زندگیم مثل اونها لذت ببرم.


کاش...

ساعت از یک شب گذشته و من خیال خوابیدن ندارم.

برادر کوچیکه هم نشسته تلویزیون میبینه.

نمیدونم چرا هیچکس توی دنیا نمیتونه منو درک کنه. همه فکر میکنن من ادم زیادی عمیقی هستم. فکر کنم این احساس برای شما هم تا بحال پیش امده باشه. احساسی که بشما میگه که ادمهای دور و برتون فقط به فکر خودشون هستند و مشکلات شما اصلا برای اونها یک درصد اهمیت هم نداره.

شما در مورد مشکلات خودتون صحبت میکنید و ایشان صحبتهای شما را ندیده میگیرند.


برادر کوچیکه خوابید.


همیشه ارزو میکردم مثل اون باشم. راحت بیدغدغه و بیعار...